جدول جو
جدول جو

معنی چشمه غلام - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه غلام(چَ مَ غُ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع ناحیۀ فشارود قاینات است که قدیم النسق و خالی از سکنه میباشد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 243)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ مَ جَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد که در 30 هزارگزی جنوب باختری فریمان و 4 هزارگزی جنوب راه مالرو عمومی فریمان به پاقلعه واقع است. دامنه و هوایش معتدل است و 61 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. این آبادی معدن تلق دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آبی است بنام بئر ادام در راه یمن، بنی شعبه (از کنانه) را، خسیس شدن: ادین (مجهولاً) ، خسیس و فرومایه گردید و ضعیف و سست شد، وام دادن. (تاج المصادر بیهقی) : ادنته، وام دادم او را. (منتهی الارب) ، وام گرفتن: ادان هو، وام گرفت. (منتهی الارب) ، بمهلت چیزی خریدن و بهای آنرا وام دار شدن. تقول: منه ادنی عشره دراهم. (منتهی الارب) ، جزا دادن. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
یوم کلاب، اصل کلاب نام آبی است در اطراف جبلۀوشمام و در آن دو واقعه روی داده که بنامهای ’الکلاب الاول’ و ’الکلاب الثانی’ خوانده میشوند. (از مجمع الامثال میدانی). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 173 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آبی است مر بنی سعد را. (منتهی الارب). جریر گوید:
یا صاحبی هل الصباح منیر
ام هل للوم عواذ لی تفتیر؟
انا نکلف بالغمیم حاجه
نهیا حمامه دونها و جفیر
لیت الزمان لنا یعود بیسره
ان الیسیر بذالزمان عسیر.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ عَ)
آبادیی است در شمال باختری دماوند که در فرهنگ جغرافیایی بنام ’چشمه اعلا’ ثبت شده، لیکن در تداول عامه، ’چشمه علا’ معروف است و چشمه ای نیز بدین نام دارد. و رجوع به چشمه علا شود.
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ طَ)
دهی است از دهستان کولیوند. بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد که در 34 هزارگزی باختر الشتر و 9 هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه واقع است. دامنه و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین آبادی از طایفۀ کولیوندو بومی می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است جزءدهستان دودانگۀ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 6 هزارگزی ضیأآباد و 6 هزارگزی راه شوسه واقع است و270 تن سکنه دارد. محصول این آبادی غله، کشمش، بادام و گردو است. شغل اهالی زراعت و بافتن قالی و گلیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’یکی از دهات دماوند است که مسافت آن تا شهر دماوند قریب نیم فرسخ است و ملک حاجی حسینخان پسر مرحوم احمدخان نوایی (ملقب به عمیدالملک) میباشد. رعیت این دهکده بیست خانوار است و چشمۀ آبی از طرف شمال غربی از میان سنگ بیرون می آید که اغلب اوقات یک سنگ و نیم آب دارد و معروف است که این چشمه چون از میان سنگ بیرون می آید به ’چشمه لا’ مشهور شده اما احتمال دارد که چون بالاتر از آن، چشمه ای که بجلگۀ دماوند جاری باشد در این طرف نیست آن را ’چشمه اعلی’ گفته اند و بعد از کثرت استعمال ’چشمه لا’ شده باشد. بهر حال این چشمه هشت خروار بذرافشان و اشجار کبوده و بید و تبریزی و بعضی درختهای میوه هم دارد. و الحق جایی بسیار باصفاست. هوایش در تابستان خوب و ملایم و در زمستان سخت است. در چشمه لا یک حمام و یک مسجد و یک آسیاست و محمدخان پسر احمدخان یک عمارت مختصرخشت و گلی نیز در اینجا بنا کرده است. در مجرای چشمه تا پایین، سنگی مشابه سنگ پا یعنی سبک و متخلخل و سفیدرنگ میباشد و چون از این جنس سنگ در اینجا زیاد است اطراف مزارع را با آن سنگها سنگ چین کرده اند و معلوم میشود که سابقاً آب زیادی از اینجا میگذشته و بعداً گل و لای بستر و مجرای آب متحجر شده. زراعت چشمه لا تخمی از چهار تا شش تخم حاصل دارد و ارتفاع چشمه لااز شمیران 800 پاست’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 245)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
شبکه های دام. (آنندراج) :
خال تو همچو حلقۀ زلف تو دلرباست
این دانه را ز چشمۀ دام آب داده اند.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
آبی است متعلق به بنی عامر بن ربیعه. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ غُ عَ)
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 57 هزارگزی ضیأآباد و یک هزارگزی راه شوسه واقع است و 149 تن سکنه دارد،. آبش از چشمه سار. محصولش غلات، عدس و لبنیات، شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن گلیم، جاجیم و جوال و راهش مالرو است اما از کوفنان با ماشین هم میتوان رفت. ساکنین این آبادی از طایفۀ چگنی بابایی میباشند و تغییر مکان نمیدهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ غُ وَ)
دهی است از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان که در 45 هزارگزی شمال باختری صحنه و 14 هزارگزی باختر شوسۀ کرمانشاه به سقز واقع است. دامنه و سردسیر است و 285 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه کرم بست، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
گل مژه، دمل کوچکی که روی پلک چشم ظاهر شود
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم غره
فرهنگ گویش مازندرانی